صد و یک نفر


دیروز 101 تا بازدید کننده محترم داشته وبلاگ

تمااااااااااامشون پشت در!

خعلی ببخشیدا.

رفته بودیم یک شهرستانی که داشت خودشو واسه انتخاب نماینده اصلح آماده می کرد

نماینده محترم، تو یکی از این ماشینهای سان روف دار ایستاده بود

عین زمانی که گاو رو سوار نیسان می کنند، چطور سرش از باربند نیسان بلند تره،

همونطوری، واسه ملت دست تکون می داد!

و یک عااااااااااااالمه بوق و ترافیک و حتی ساز و دهل و عبارات هیجانی و انقلابی.

مردم هم سرشااااااااد، وقت و ماشین و بنزین و انرژی گذاشته بودند.

خدایا این دلخوشی ها رو از ما نگیر.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نفس

خب، سه روز و دو شب نفس گیر تمام شد

خدایی بیشتر فشار روی همکارهام بود منتهی، منم کارهایی داشتم خب.

دو شب، با یک عاااااااالمه آدم دیگه یک خونه رو شریک بودن، وااااااااااااقعا کار سختی است

بخصوص که جای مشخصی نداری، هر جا بشینی یا بخوابی حس می کنی جای یکی از افراد مقیم اونجا خوابیده ای، نمی دونی چی به چیه، کی به کجاست

حس زندگی تو اردوگاه رو داشت

شب اول ماکارونی بهمون دادند، با سویا

عوضش، شب دوم، سه تا مرغ رو کباب کردیم.! جاتون تهی تا خود صبح داشتیم باد می زدیم! باحال بود بهرحال.

ده سال است که این همکارهای ما توی یک خونه، زندگی و کار می کنند. 

خونه اجاره ای است

و اونقدر حس خونه موقت و بیخودکی رو داره که یک لامپ بهش نبسته اند! 

حتی یک لامپ!


فردا باید برم خونه خودم. نجار میاد که یکم تیر تخته بچسبونه. بعدش نیت دارم یکمی هم کار کناف بگم بکنه و بعد کلی سال، دو قرون خرج خونه کنم! سیمای فعلی اش، اذیتم نمی کنه منتهی، یک زمانی حس کردم زشت است. به نظرم، دور از شان شده بود. درسته که کلش رو نمی تونم عوض کنم منتهی، همین یکم که می تونم توش کار کنم رو، می خوام بکنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

صبح ده

صبح دهات، با هیچی قابل معاوضه نیست!

هوای خنک و تمیز

صدای خروس

فقدان بوق و گاز گاز ماشین...

اصلا انگار بگیر یک چیزهایی کم است،

انگار بگو یک دردی بوده باشه،مزمن،

و حالا واسه دقایقی، احساسش نکنی دیگه! 

یک چیزی،کم است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سخت

مثل وقتی که زن،نمیفهمد!


شنیدید؟ 

حس چطور؟ حسش کردید؟


با تمام وووجووووود غمگینم،

...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فهم

حتما خودتون خونده اید توی تلگرام.

می گه

تا بچه بودیم، می گفتند بچه است نمی فهمه

جوون شدیم، گفتند خام است نمی فهمه

پیر شدیم، گفتند پیر و خرفت شده و نمی فهمه

بعد که مردیم، 

همه اومدند تک تک زدند رو سنگ مزارمون گفتند عجب آدم فهمیده ای بود!


شب بخیر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شمارش موجود بی زبان

هفتاد و یک لال !

ساعت، دو و نیم عصر.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

قهقهه


یک گاهی،

آدم به دیگران غبطه می خوره

نه لزوماً به چیزهای خیلی خییییلی بزرگشون. نه

گاهی،

حتی به خنده های از ته دل یک نفر!

انگار حس کنی اصلا غمی نداره

نه که بگم وضع من بده یا غمی دارم. نه

اما، این وضع خوبی که دارم، باعث نمی شه از ته دلم بخندم

باعث نمی شه عضلاتمو ول کنم و ، آروم نفس بکشم

اونقدر همه چیز سخت و ریزه ریزه و گرون پای ما در اومده تو زندگی

که نگاه هرچی می کنی، بیش از آنکه ذوق داشتنشو بکنی، یادت میاد چه کونی ازت پاره شده است تا این شده است

بعد،

فقط می سوزی!

می دونید،

بعضی چیزها،

و نه، همه چیزها،

همه چیزها، به موقعش خوش است!

و یکجا !

یک پفک، یک پفک است، به همون بی ارزشی منتهی،

لذّتی که به یک بچه می ده، هیچوقت به بزرگش نداده!

حالا همین پفک رو نخر براش، بذار وقتی قد کشید،

گونی گونی هم بخری دیگه بهش حال نمی ده

چون موقعش گذشته

بی وقت شده

اشتهای روزه دار، سر ساعتیه که هر روز ناهار می خورده

وگرنه، نه سحر اشتها داره، نه دو سه ساعت بعد از ساعت معمول ناهار!

اون موقع ها، یا بیحالی است یا زورکی!

یک همکاری داشتیم، دو سال پیش از شرکت رفت. یک خانوم.

تا با ما بود سیاه و عبوس و بی اعصاب

الان، دو دقیقه اومد سر بزنه، فقط شیهه می کشید از خوشحالی!

خوبه دیگه.  غمش چیه! یک قرمه سبزی می خواد بار بذاره، خونه پر پر!

یک چیزی هم می خواد شب بده

هر سه روز یکبار یک جارو

نمی دونم.

اقلاً یک کوچه رو ما اشتباه، پیچیده ایم تو!

اقلاً یک جا!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گیجی


مهمون خارجکی داریم باز

منتهی امروز بقیه همکارها رفتند جلسه و من نشستم که اگه لازم شد، برم پیششون

و البته، یکسری مدل سازی و الخ

یک خستگی ای دارم، که تقریبا، ناخودآگاه، دارم پنهانش می کنم!

یک پوچی، گیجی، نمی دونم!

دو سه چهار روز باید بریم سایت، شب بخواب

نزدیک های آبادی ما

شاید من شبها برگردم خونه بابام اینها

شایدم نیام

نمیدونم. تصمیم بخصوصی ندارم.

فعلا امروز بساط کرده ام که برم آبادی، فردا بیان اونجا دنبالم، تا بعدش خدا بزرگه

حقوق بهمون ندادند

خدا رو شکر من مشکل بخصوصی ندارم ولی، ملت بال بال می زنند.

خدا مشکلات همه رو  حل کنه انشاالله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کتلت


چطورید؟

جاتون تهی، یک کتلتی می خواستم درست کنم،

کردم دیگه. 

نمی دونم چی شد!

ولی شکل هیچ کتلتی نشد!

و مزه هم که خب، 

قربونم بره!

بگذریم.

یحتمل فردا مهمون خارجی داریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تشبّه به بزرگان


صبح در وصف حضرت زینب یک چیزی می گفت رادیو،

دیدم ماشاالله شما زنها اگه هیچ چیزتون به اسلام نرفته باشه،

یک صفتی رو ، تشبّه به ایشون دارید!

زبان!

رادیو که وصف ایشونو می گفت یادم اومد که شماها هم تک به تک می تونید یک زبونی تکون بدید که آدمو دوشقّه کنه!

سخنور،

قدرت کلام،

همون، همون که شما هم هستید!

برررررنده! 


خیلی کار داریم. در حدی شد که یکم با مدیرم تندی کردم. شرکت اگه در و پیکر نداره، به من چه! آدم باید قد توانش کار بپذیره.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah