یکی از چیزهایی که بهم مزه می ده

خریدن ابزار است

بچه که بودم، فقط مغازه های لوازم التحریر فروشی می تونست پامو سست کنه و تا جایی که کسی شاکی نشه، بایستم و ویترین مغازه رو نگاه کنم.

از بویی که توی اینجور مغازه ها می اومد، کییییییییییف می کردم.

این روزها اما،

خرید یک انبردست

یک سیم چین

یک جعبه پیچ

یک دریل

یک اره برقی...

می دونید، امروز یک جعبه ابزار خریدم!

رفته بودم یک سرمته بخرم، سایز4، واسه چوب

بعدش،

یک جعبه ابزار هم خریدم. 

دو تا کاردک فنری هم خریدم که دو تا از سوراخهایی که روی دیوار زده بودمو باهاش بتونه زدم

سرمته هم البته خریدم.

بعدش تماااااااااااااام آچارهایی که داشتمو ریختم داخل جعبه

الان اینجاست. باحاله.

کلاً، کار کردن بدون ابزار، شکنجه است.

داشتن ادوات و آلات، شش قدم به جلوست

نه فقط واسه نجاری و آهنگری و الخ نه

شما رجل 30 یا سی هم باشی،

اگه یک عده داشته باشی که آلتت باشند،

یک عده که بتونی استفاده ابزاری ازشون بکنی،

کارت پیشه،

وگرنه،

کارت پسه!

خیلی پس !