۱۰۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

اقناع !

امسال، 

سر سال تحویل،

هرچی تو مغزم چرخیدم که چی می خوام از خدا،

دیدم هیچی نمی خوام !

خدایی، چیزی نمی خوام بیش از این که دارم.

حتی، فکر کردم می خوام چه کار کنم،

دیدم هیچ کار !

امسال،

حافظ کنار سبزه رو میز، استراحت می کرد!

هنوزم جلوی چشممه، 

منتهی،

چه کارم بهش!

نگاه اطراف که می کردی می دیدی هرچی بخوای زیاده خواسته ای،

خدا همینها رو هم ببخشه بهت، کرم کرده است!

بماند که همه سراغ می گرفتند و جا خالی می کردند و الخ منتهی،

نمی  دونم.

کار دنیا همیشه وارونه بوده است! 

وقتی می دوی خواسته هات عین سایه ات، تند تر ازت دور می شن.

شاید نشسته، بهتر باشه یکم!



هه هه بچه ها دارن می رن تو حیاط سلفی بگیرند. بابام به آبجی می گه یک ماه دیگه نتایج میان! خخخخخخخخ! کلاً قلقمون همینه! تو برجک زدن! خخخخخخخ!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

استعلام سخن


کسی مطلبی نداره؟

فرمایشی،

عرضی،

نقلی،

هیچ؟!

خعلی خب.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

صبح سوم

خووووب، انشاالله امروز یکم مفید تر باشه. چطوره؟

از صبح  چندتا پازل حل کرده ام و 

دیگر هیچ!

جدا مرده شور فضای مجازی رو ببره که آدم آخرش توش تنهاست! از اینهمه آدم یکی شون بگی زنده باشه، نیست!

رابطه آدم با دنیای مجاز، عین رابطه اش با قبرستونه!

یک آدمه که می تونه صحبت کنه، 

و یک عاااااااااالمه که معتقدیم وجود دارند،

هوش دارند،

گوش دارند،

اما از سایر علایم حیاتی بحمد الله و المنه، بی بهره اند!

حتی به لحاظ آسیب رسانی هم، هم مجازی ها می تونند به آدم آسیب برسونند و هم ارواح!

آقا چه عرض کنم.

شما دلت که پر باشه می تونی بری قبرستون و تااااااااااااااا دلت خالی بشه، هی حرف بزنی!

عین فضای وب!

نه غمی به دل نه کسی به بند باغچه ها پر از گل شاه پسند!

گفتم گل، یاد گلهای امسال افتادم. آقا شنیدید آینه و شمعدون؟ حالا من می گم آینه و شمعدونی! یک گل شمعدونی که تازه گل داده بود گذاشتم بیخ آینه، اونقدر فضا و حسّ قدیمی و صمیمی ای می ده که خدا می دونه! والله!

آزمون کنید، تصدیق می کنید لابد.

عزّت مزید


آقا جون، به هیچ نوشته ای محتوای گلایه، غر، طلبکاری، شکوه، الخ، پاسخ نمی دم!

یعنی پاسخی هم ندارم که بدم! این حرکات فقط کار زنهاست که بشینن هی کش و واکش کنند! من معذورم. کسی خوشش میاد، 

باشه.

 خوشش نمیاد، 

بره جایی که خوشش باشه.

من اگه حوصله اره دادن و مته گرفتن داشتم، زن می گرفتم! دیگه سند از این بالاتر؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

دیدگاه ها


بس که بد می گذرد زندگی اهل زمین

مردم از عمر چو سالی گذرد، عید کنند!


اینم یک تعبیرشه.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نظر فعلی!


هوای اینجا،
بارونی شده و سرد!
از دیشب بارون میاد،
چیزی که نمی دونم چرا بهش حس خوبی دارم،
مشروط به اینکه رو سرم نباره، 
تو جاده نباشم، 
خیس نشم، 
الخ!
اینکه یک جای گرمی باشی و بتونی نگاه کنی فقط! این خوبه!
خشک، گرم!

روز دوم عید هم گذشت. یکم ساز و یکم خواب و یکم دور دور تو آبادیمون.
هیچکس باز نکرده بود! یک بوتیک، یک شیرینی فروشی، یک نونوایی، یکی دو سه تا ساندویچی و پیتزایی.
طفلک پیزاییه دیوانه است گمونم. اون دفعه ها که اومده بودم از آبادی برم ماموریت، صبح زود، زودتر از خیلی ها، این یارو باز کرده بود!
فکر کن!
پیتزا سر صبح! 
اگه تو یخچال باشه خب آدم می خوره ، شاید! اما اینکه اول صبح بری و سفارش بدی یک پپرونی با نوشابه و دوغ، مسخره است!
به ما چه اصلا!
بیخیال
دارم با آبجی تلاش می کنم که برم انگلیس. 
یک سفر.
 کوتاه. 
شاید اواسط تابستون، اگه جفت و جور بشه.
فعلا باید برم اصفهان یک عالمه مدارک جور کنم بفرستم سفارت، نوبت بدن و مصاحبه و الخ.
پول ندارم منتهی، حتما سعی می کنم این یکی آبجی رو هم ببرم!
شاید واسه این، تنها کاری که بتونم بکنم، همین باشه و بس.
نمی دونم.
شاید یک دوری بزنه، خوشش بیاد، 
تو مملکت خودمون که نه از اکبر نه از ممد نه از مموت و نه حسن، کسی نتونست براش کاری بکنه.
شغل نداره
بیکار، علاف، بی آینده
دیشب بود، داشتم فکر می کردم، یک دختر، حتماً باید تا وقتی باباش زنده است از خونه باباش بیرون بره!
یا با ازدواج،
یا با خرید خونه
یا هر راهی که می دونه!
بعد بابا، خونه جای موندن نداره به نظرم!
بخصوص واسه یک دختر.
اینو به شما می گم! مطمئنم اقلاً 24 نفر از شماها که روزی یکبار اقلا سر می زنید، ولی دم نمی زنید، 
دخترید!
شک نکنید، چه اهلی باشید چه وحش،
سنتون که بالا تر بره، به یک خونه احتیاج دارید!
وگرنه بی عزّت می شید!
کسی تو خونه اش مهمون مدام نمی خواد! خودتون فکر باشید!
والسلام!
ببخشید یکم تلخه کلام! به نظرم درستش اینه! گفتم که نگید نگفت!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سال نو


عیدتون مبارک انشالله

روزگارتون خرّم!

بطور کلی، می شه گفت مسخره بود! 

ما کلا سه تا خونه رفتیم.

 بیشتر هم نداشتیم که بریم!

فردا هم لابد اونها میان دیدن بابام اینها.

پس فردا من در نقش راننده، بابام اینها رو می برم بازدید اونها!

و تمام می شه ماجرا!


مسخره نیست به نظر شما؟


به نظر من که مسخره است.


امروز یک چراغ رو رد کردم. فکر کنم جریمه ام کنند.

یکمی هم بر و بچ رو با ماشین چرخوندم. چقدر کف این ماشین پایینه! دو جا گیر کرد و بدجور صدا داد! اصلا موانع بلندی نبودند نمی دونم چرا باید گیر کنند. حوصله ام نشد سرک بکشم زیر ماشین. بعدا می کشم ببینم چی بوده ماجرا.

وضعیت آب، اسف بار است! بطور کلی چشمه ها آب نداره و هیچ برفی روی کوهها نیست. این یعنی حسن باید فکر واردات آب باشه! یکمی جدی تر از واردات بنزین حتی!

تا چشممون در آد!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah